پرش به محتوا
این مقاله با استفاده از هوش مصنوعی از ژاپنی ترجمه شده است
به ژاپنی بخوانید
این مقاله در مالکیت عمومی (CC0) است. آزادانه از آن استفاده کنید. CC0 1.0 Universal

سرنوشت تفکر: هوش مصنوعی و بشریت

من در حال بررسی این هستم که جامعه و شیوه زندگی ما چگونه با پیشرفت هوش مصنوعی تغییر خواهد کرد.

ممکن است به نظر برسد که با بر عهده گرفتن کارهای فکری توسط هوش مصنوعی، انسان‌ها کمتر به فکر کردن نیاز خواهند داشت. با این حال، من معتقدم که نوع دیگری از تفکر، متمایز از کارهای فکری گذشته، از انسان‌ها مطالبه خواهد شد.

این امر شبیه به آن است که مکانیزاسیون تا حدودی انسان‌ها را از کار یدی رها کرد، اما در عین حال، انواع دیگری از فعالیت‌های فیزیکی را نیز طلب کرد.

این انواع دیگر فعالیت‌های فیزیکی شامل کارهای ظریف با دست‌ها و نوک انگشتان است، مانند کار ماهرانه صنعتگران یا کار با کامپیوترها و گوشی‌های هوشمند.

به همین ترتیب، حتی اگر از کار فکری رها شویم، نمی‌توانیم از وظیفه فکری تفکر فرار کنیم.

پس، چه نوع فعالیت فکری از ما مطالبه خواهد شد؟

در این مقاله، من دیدگاه‌های خود را در مورد تغییر پارادایم‌های توسعه نرم‌افزار در عصر هوش مصنوعی ارائه خواهم داد و «سرنوشت تفکر» خود را بررسی خواهم کرد.

نرم‌افزار فرآیند-محور

من فرآیند-محور را به عنوان پارادایم بعدی، فراتر از رویکردهای شیءگرا، پیشنهاد می‌کنم.

این مفهوم، ماژول مرکزی برنامه‌نویسی را یک فرآیند می‌بیند. یک فرآیند با رویدادها یا شرایط آغاز می‌شود، توسط نقش‌های مختلف طبق توالی از پیش تعریف شده‌اش اداره می‌شود و در نهایت پایان می‌یابد.

این روش در نظر گرفتن یک سری مراحل، از آغاز تا پایان، به عنوان یک واحد منفرد، به خوبی با شهود انسانی مطابقت دارد.

بنابراین، نرم‌افزارها و سیستم‌ها را می‌توان با محوریت فرآیندها، از تحلیل نیازمندی‌ها تا پیاده‌سازی، و از طریق آزمایش و عملیات، درک کرد.

پس از پیاده‌سازی فرآیندهای اصلی در یک سیستم، می‌توان فرآیندهای کمکی یا فرآیندهای افزودن قابلیت‌های جدید را به صورت پلاگین به آن اضافه کرد.

برخی از فرآیندهای اضافی ممکن است به طور مستقل بر اساس رویدادها یا شرایطی متمایز از فرآیند اصلی آغاز شوند، در حالی که برخی دیگر ممکن است زمانی شروع شوند که شرایط توسط فرآیند اصلی برآورده شده باشد.

با این حال، حتی در چنین مواردی، نیازی به تغییر فرآیند اصلی نیست. کافی است فرآیند اضافی را طوری تعریف کنیم که زمانی که فرآیند اصلی شرط آغاز خود را برآورده می‌کند، شروع شود.

علاوه بر این، از آنجا که یک فرآیند به عنوان یک ماژول واحد در نظر گرفته می‌شود، تعریف آن شامل تمام پردازش‌هایی است که انجام می‌دهد.

فراتر از آن، یک فرآیند همچنین دارای متغیرها و مناطق داده‌ای برای ذخیره اطلاعات مورد نیاز در طول اجرای خود، و همچنین شرایط آغازین ذکر شده است.

از آنجا که یک فرآیند یک ماژول واحد است که شامل تمام پردازش‌های لازم و مناطق داده‌ای است، احتمال وجود پیاده‌سازی‌های تکراری از پردازش و داده‌های ساختاریافته در بین فرآیندهای متعدد زیاد است.

در حالی که یک رویکرد استفاده از ماژول‌های مشترک است، حرکت به سمت تحمل تکرار نیز اشتباه نیست.

به طور خاص، با کمک هوش مصنوعی در برنامه‌نویسی، این نتیجه‌گیری منطقی است که وجود بسیاری از پیاده‌سازی‌های مشابه اما متمایز در ماژول‌های متعدد مشکلی ایجاد نمی‌کند.

استانداردسازی پردازش و انواع داده‌ها در درجه اول با هدف کاهش حجم کد در نرم‌افزارهای توسعه‌یافته است تا مدیریت و درک آن آسان‌تر شود.

با این حال، اگر هزینه‌های مدیریت کد پیاده‌سازی توسط هوش مصنوعی به طور قابل توجهی کاهش یابد، ضرورت استانداردسازی نیز کاهش می‌یابد.

بنابراین، سیاست اجتناب از پیچیدگی ساختار نرم‌افزار ناشی از استانداردسازی، و در عوض تعریف تمام ساختارهای پردازش و داده به صورت جداگانه برای هر فرآیند، حتی با تکرار قابل توجه، کاملاً منطقی است.

این به معنای دور شدن از مفهوم بهینه‌سازی کلی و تلاش برای بهینه‌سازی فردی است. عدم استانداردسازی امکان تنظیم انفرادی فرآیندهای مشابه را فراهم می‌کند.

جامعه بهینه‌سازی فردی

همانند نرم‌افزاری که تفکر فرآیند-محور را به کار می‌گیرد، در جامعه‌ای که بهره‌وری پیشرفته از طریق اتوماسیون و کارایی مبتنی بر هوش مصنوعی حاصل می‌شود، طرز فکر از بهینه‌سازی کلی به بهینه‌سازی فردی تغییر می‌کند.

این پدیده‌ای است که می‌توان آن را جامعه بهینه‌سازی فردی نامید.

جامعه ما دارای ارزش‌ها و معیارهای استانداردشده گوناگونی مانند قوانین، عقل سلیم، آداب و رسوم و دانش عمومی است.

اما، اگر اینها به طور سختگیرانه در همه موقعیت‌ها اعمال شوند، در بسیاری از موارد استثنایی ناراحتی‌هایی ایجاد می‌شود.

به همین دلیل، در حالی که ما برای ارزش‌ها و معیارهای استانداردشده ارزش قائل هستیم، قضاوت انعطاف‌پذیر را نیز بر اساس شرایط و موقعیت‌های فردی مجاز می‌دانیم.

اینها ممکن است استثنائات صریحی باشند که در قوانین نوشته شده‌اند، یا قوانینی که بیان می‌کنند قضاوت باید بر اساس مورد به مورد انجام شود. علاوه بر این، حتی بدون کدگذاری صریح، ممکن است به طور ضمنی درک شوند.

به عنوان مثال، قوانین نیز به صراحت استثنائات مختلفی را بیان می‌کنند. علاوه بر این، حتی زمانی که به صراحت در قانون ذکر نشده باشد، صدور حکم تحت تأثیر موارد فردی از طریق سیستم قضایی قرار می‌گیرد. شرایط تخفیف دهنده دقیقاً همان ایده بازتاب موقعیت‌های فردی است.

با این نگاه، می‌توان دریافت که مفهوم بهینه‌سازی فردی، که در اصل شامل بررسی دقیق فردیت همه موقعیت‌ها و قضاوت بر اساس آن فردیت است، از قبل عمیقاً در جامعه ریشه‌دار شده است.

از سوی دیگر، قضاوت دقیق هر یک از مسائل به صورت فردی، قطعاً ناکارآمد است. بنابراین، در عصری که کارایی بالا حیاتی است، بهینه‌سازی کلی مورد توجه قرار می‌گیرد.

با این حال، با کارایی بالای جامعه به دلیل هوش مصنوعی، ارزش پیگیری بهینه‌سازی کلی کاهش خواهد یافت. در عوض، مطمئناً یک جامعه بهینه‌سازی فردی محقق خواهد شد، جایی که قضاوت‌های دقیق برای هر موقعیت فردی انجام می‌شود.

فلسفه سوبژکتیو (ذهنی)

تصمیم‌گیری‌های بهینه شده فردی بر اساس صحنه و موقعیت به این معناست که به جای اعمال فوری یک قضاوت مشترک، فرد باید عمیقاً تأمل کند.

من این دیدگاه اخلاقی را که در آن عمل تأمل عمیق خود دارای ارزش است، فلسفه سوبژکتیو می‌نامم.

هر رویدادی، "اینجا و اکنون"، ذاتاً دارای فردیتی متمایز از سایر رویدادها است. "خودی" که با در نظر گرفتن این فردیت قضاوت می‌کند، مسئولیت متناسبی را بر عهده دارد.

نادیده گرفتن فردیت و اتخاذ قضاوت‌های استاندارد شده و قالبی، یا رها کردن تأمل و گرفتن تصمیمات دلبخواهی، بدون توجه به کیفیت نتیجه، غیراخلاقی است.

برعکس، حتی اگر قضاوتی منجر به پیامدهای منفی ناخواسته شود، خود آن قضاوت اخلاقی است اگر به اندازه کافی از دیدگاه‌های متعدد مورد بررسی قرار گرفته باشد و مسئولیت‌پذیری آن انجام شده باشد.

بنابراین، همانطور که ما قادر می‌شویم فراتر از مفاهیم کارایی و استانداردسازی حرکت کنیم، به احتمال زیاد وارد عصری خواهیم شد که در آن فلسفه سوبژکتیو، به عنوان شکلی از بهینه‌سازی فردی در صورت تقاضا، ضروری می‌شود.

طراحی چارچوب

چه در فلسفه، چه در جامعه یا نرم‌افزار، یک چارچوب—یک ساختار مفهومی برای تفکر—برای بهینه‌سازی بسیار مهم است.

این به این دلیل است که جهت بهینه‌سازی بسته به دیدگاهی که هر موضوع از آن نگریسته می‌شود و نحوه ارزیابی آن، تغییر می‌کند.

از منظر بهینه‌سازی کلی، چارچوب‌ها باید چیزهای مختلف را تا حد زیادی انتزاعی کنند تا حد امکان ساده شوند. در این فرآیند انتزاع، فردیت از بین می‌رود.

از سوی دیگر، در مورد بهینه‌سازی فردی، مطلوب است که رویدادها یا موضوعات از دیدگاه‌های متعدد و متناسب با ماهیت خاص آنها درک و ارزیابی شوند.

برای بهینه‌سازی کلی، تنها تعداد کمی از افراد کافی بودند تا در نظر بگیرند که چه نوع چارچوبی باید برای درک چیزهای مختلف استفاده شود.

اکثر مردم به سادگی لازم بود که مسائل را طبق چارچوب‌های ابداع شده توسط آن چند فرد درک، ارزیابی و قضاوت کنند.

با این حال، در مورد بهینه‌سازی فردی، بسیاری از افراد باید برای هر مسئله خاص، چارچوب‌هایی را ابداع کنند تا فردیت آن را به درستی درک کنند.

به همین دلیل، توانایی و مهارت طراحی چارچوب برای بسیاری از مردم مورد نیاز خواهد بود.

سرنوشت تفکر

با سازماندهی افکارمان به این ترتیب، آینده‌ای پدیدار می‌شود که در آن، حتی با بر عهده گرفتن کارهای فکری که قبلاً توسط انسان‌ها انجام می‌شد، توسط هوش مصنوعی، نمی‌توانیم از فکر کردن دست بکشیم.

ما از کارهای فکری با هدف بهره‌وری و ثروت مادی آزاد خواهیم شد. با این حال، از سوی دیگر، جامعه بهینه‌سازی فردی و فلسفه سوبژکتیو از ما خواهند خواست که برای هر مسئله چارچوب‌های فردی طراحی کنیم و به تأمل عمیق بپردازیم.

این ما را در موقعیتی قرار می‌دهد که حتی بیشتر از جامعه کنونی، باید به فکر کردن ادامه دهیم.

هوش مصنوعی می‌تواند کارهای فکری را انجام دهد و قضاوت‌هایی را که هر کسی می‌تواند انجام دهد، انجام دهد. با این حال، در مورد مسائلی که "من" مسئول آن هستم، هوش مصنوعی تنها می‌تواند اطلاعاتی ارائه دهد، معیارهای قضاوت را ارائه کند یا مشاوره بدهد.

تصمیم نهایی باید توسط "من" گرفته شود. این شبیه به این است که حتی در حال حاضر نیز افراد می‌توانند در مورد تصمیمات مختلف با مقامات، والدین یا دوستان مشورت کنند، اما نمی‌توانند قضاوت خود را واگذار کنند.

و در عصر کارایی پیشرفته، عدم درگیر شدن در قضاوت عمیق و فردی دیگر مجاز نخواهد بود. این به این دلیل است که بهانه "مشغول بودن بیش از حد برای فکر کردن" دیگر معتبر نخواهد بود.

در چنین عصر کارایی پیشرفته‌ای، ما قادر به فرار از سرنوشت تفکر نخواهیم بود.